در عصر دانایی با دانا خبر      دانایی؛ توانایی است      دانا خبر گزارشگر هر تحول علمی در ایران و جهان      دانایی کلید موفقیت در هزاره سوم      
کد خبر: ۱۲۴۹۵۶۶
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۶
معرفی کتاب
به سپیدی یک رویا رمانی است که بر اساس زندگی حضرت معصومه سلام الله علیها نوشته شده است.
محمدحسین سیمیار، خبرگزاری دانا، گروه فرهنگ؛ 

روزها می آیند و می روند. بعضی روزها، خیلی معمولی و بعضی روزها خیلی خاص هستند. یکی از این روزهای خیلی خاص روز دختر است. روزی که به برکت بانوی کرامت، حضرت معصومه سلام الله علیها، شده است روز دختر. بانویی که مادر تمام خوبی هاست. چه عالمانی که در دامان پر مهر ایشان رشد کرده اند و بزرگ شدند. و به درجات عالی رسیده اند. بهجت ها، طباطبایی ها، بروجردی ها و... . بانویی که حرمشان برای ما حکم حرم گم شده مادرمان زهرا (سلام الله علیها) را دارد... . حالا به بهانه ی روز میلاد ایشان به معرفی یکی از آثار خوبی که براساس زندگی ایشان نوشته شده است می پردازیم.

به سپیدی یک رویا رمانی است که بر اساس زندگی حضرت معصومه سلام الله علیها نوشته شده است این رمان از زمان هجرت امام رضا علیه السلام آغاز می شود و با وفات حضرت معصومه سلام الله علیها به پایان می رسد. نویسنده برهه ی مهمی از زندگی این حضرت را انتخاب کرده است. در طول داستان با شخصیت های متفاوتی مواجه می شویم. راوی این داستان یکی از کنیزان ایشان به نام سلطان است. این کنیز یکی از شخصیت هایی است که نویسنده در حین تحقیقاتش در مورد این اثر به نام او دست پیدا کرده است و شخصیتی واقعی است. یکی از نکات قوت این اثر مستند بودن این اثر و گرفتار نشدن آن در دام شبهات تاریخی است که حاصل پژوهش و زحمت بسیار زیاد نویسنده است. زبان داستان شیوا و روان است. یکی از ویژگی هایی که این اثر را بسیار دلچسب کرده است، به تصویر کشیدن ظرافت ها و زیبایی ای هاست که نویسنده برای خوانندگان خود به تصویر کشیده است و این ظرافت ها خواندن این داستان را بسیار دلپذیر کرده است. گوشه ای از این کتاب را با هم می خوانیم:

صورتش را در تاریکی شب نمی‌دیدم، اما رد اشک روی گونه‌هایش برق می‌زد.

- هنوز نرفته دلتنگ بقیع شده‌ام. از مدینه هم که بروم نیمی از من اینجا می‌ماند.

- فاطمه جان من هم دلم برای بقیع تنگ می‌شود. برای مدینه النبی... برای مزار پیامبر...

دستش را بر مزار پیامبر کشید: شاید دیگر زیارت پیامبر قسمتمان نشود...

دستش را گرفتم: کم مانده پیمانه عمر من پر شود، اما تو که قرار نیست تا ابد در خراسان بمانی. جوابم را نداد.

گفتم: فقط برای دیدن ابوالحسن می‌روی، یا قرار است برای همیشه در خراسان بمانی؟

- فقط خدا می‌داند...

عنوان: به سپیدی یک رویا
نویسنده : فاطمه سلیمانی ازندریانی
ناشر: نیستان
تعداد صفحات: ۱۷۶


به سپیدی یک رویا

ارسال نظر