عیسی کلانتری:
به گزارش گروه دانش خبرگزاری دانا (دانا خبر)، دکتر عیسی کلانتری وزیر اسبق کشاورزی و دبیرکل خانه کشاورز در گفت و گویی با پایگاه اطلاع رسانی جماران، وضعیت کشاورزی ایران در در دوره دولت های مختلف بعد از انقلاب بررسی کرده است و به چالش های پیش روی این بخش و نیز معضلات زیست محیطی کشور پرداخته است که گزیده ای از این گفت و گو در ادامه می آید.
کشت در شیب های بالای 15 درصد، به پناهگاه آفت سن تبدیل شد
در دولت مهندس موسوی که زمان حضرت امام بود منابع برای توسعه بسیار محدود بود و اولویت اول کشور جنگ بود. بخشهایی از کشور در تصرف ارتش صدام بود لذا همه چیز کشور درگیر جنگ بود. من یادم هست از سال 64 که مدیرعامل کشت و صنعت مغان بودم به ماشینآلات سنگین نیاز داشتیم زیرا مورد نیاز کشت و صنعت مغان بود اما لشکر عاشورا آمد این وسایل را برداشت برد چون نیاز جنگ بود. ما خودمان ماندیم بدون ماشین آلات و آمدیم از اسقاطیهای سازمان توسعه راهها را خریدیم و برداشتیم با هزار مصیبت تعمیر کردیم و استفاده کردیم. وقتی اولویت با جنگ وقتی اولویت با جنگ باشد همه چیز تحت شعاع آن قرار میگیرد. در این صورت امکان توسعه تقریبا در هیچ بخشی نبود. به خصوص در دو سه سال آخر دولت مهندس موسوی نفت هم بسیار ارزان و زیر 10 دلار بود. ما حتی نفت 6 دلار هم فروختیم با احتساب 2 دلار هزینه استحصال 4 دلار یاقی میماند. لذا آن دوران تلاش میشد که بهره وری بالا برود. با مسایل آموزشی ترویجی و اصلاح ساختارها صرفا نیت بهبود شرایط موجود آن زمان بود خیلی جای توسعه نبود. چون نه فکرش بود و نه منابع آن. باز هم تا حدود زیادی سیاستهای مدیریت آب با تشکیل شورای عالی آب تدوین میشد. آن زمان از طرفی دانش کم بود و احساس نیاز بالا بود و از طرفی هم بچههای جهاد وارد عرصه کشاورزی شده بودند. آمدند شیبهای بالای 15 درصد را شخم زدند و گندم کاشتند. این کاشتها نه تنها گندم نشدند بلکه پناهگاه آفت سن شدند. قبل از انقلاب بالاترین سمپاشی مان علیه آفت سن حدود 50-60 هزار هکتار بود، چون گندمها عملکردشان خیلی پایین بود و ارزش برداشت نداشت. این گندمها پناهگاه و محل تغذیهای شدند برای سنها. سنها فربه و قوی شدند و مقاومتشان در مقابل سرما بیشتر شد. سنهایی که با سرمای 15درجه زیر صفر از بین میرفتند حالا با سرمای 25 درجه زیر صفر هم از بین نمیرفتند. اینها اضافه شدند و یک دفعه متوجه شدیم ما با سن در سطح 5/1 میلیون هکتار مبارزه شیمیایی میکنیم. فرسایش خاک و آب هم عارض میشد و این همان آسیبهایی بود که از سیاستهای اشتباه وارد شد. این سیاستهای اشتباه هم بودند البته که یکی از دلایلش نادانی بود و یکی هم نادانی به همراه احساس وظیفهمندی برای افزایش تولید یعنی راه غلط. این اتفاقات هم افتاده بود.
منتهی بعد از دولت جنگ، دولت آقای هاشمی که سرکار آمد سیاستهای توسعهای همراه با عقلانیت بیشتر در اولویت قرار گرفت. مدیران هم با تجربهتر شده بودند و سعی در کم کردن سیاست های اشتباه کردیم. هیاتهای 7نفره را پایه گذاری کردیم. امنیت مالکیت را در بخش کشاورزی به خطر انداختیم. وقتی هیاتهای 7 نفره تشکیل شدند و یک حاکم شرع یک روحانی هم بود که زمین را بین 10نفر تقسیم میکردند 10نفری که هیچ سرمایهای نداشتند. زمین را از مالک گرفتیم دادیم دست 10 نفری که هیچ سرمایهای نداشتند دولت هم توان کمک برای توسعه را نداشت. ما ضربات اینچنینی خوردیم و مانع ورود سرمایه به بخش کشاورزی شدیم. سرمایهگذار از بخش کشاورزی فرار کرد هنوز هم احساس خطر اول انقلاب بعد از اصلاحات ارضی از بین نرفته است و اینها چیزهایی هست که ما گرفتارش شدیم. سیاستهای اشتباهی هم داشتیم از این قبیل که لطمات دراز مدتی هم به ما زد.
هزینه بازسازی معادل هزینه جنگ
در دوران سازندگی جنگ تمام شده بود و اولویت بازسازی جایگزین جنگ و دفاع شده بود. البته هزینه بازسازی دست کمی از هزینه جنگ نداشت. زمینهای زیادی که در زمان جنگ از بخش کشاورزی خارج شده بود آرام آرام به عرصه کشاورزی برمیگشت. مهار آبهای مرزی که وارد خاک عراق میشد و در کنار اینها سیاست های توسعهای برای افزایش سطح زیر کشت انجام گرفت. توسعه نوین کشاورزی در اولویت قرار گرفت. توسعه نیشکر، توسعه زیتون و بعضی کشتهای جدید که وارد سیستم شده بود از جمله توسعه گلرنگ. احیای مکانیزاسیون و آبیاری تحت فشار، کارهایی بود که در دوران سازندگی شروع شد. توسعه دامداریهای صنایع غذایی، صنایع تبدیلی، صنایع نگهداری طوری که منابع نامحدودی به این موارد تخصیص پیدا میکرد به طوری که ظرفیت سردخانههای ما به بیش از پنج برابر افزایش پیدا کرد یا مثلا پنیر فتا وارد نشد. طرحهای خود کفایی هم بود که بخشی از آنها اجرا شد و بخشی اصلاح شده و تبدیل به طرحهای افزایش تولید شد. یعنی سرمایه گذاریهای زیربنایی کشور انصافا در طول آن 8 سال سازندگی پایهگذاری شد. با اینکه سود این سرمایه گذاریها را دولتهای آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد بردند. در قسمتهای دیگر هم همین طور وقتی که جنگ تمام شد قدرت تولید برق کشور حدود 5500 مگاوات بر ساعت بود این در پایان دولت آقای هاشمی حدود 30 هزار مگاوات بر ساعت شد. سدسازیها شروع شد بخشی از این سدسازیها برای تامین آب آبیاری بود که همه اینها در دوران سازندگی شروع شد و انصافا به برکت آن 8 سال دوران آقای هاشمی ما یک کشور نسبتا پیشرفتهای شدهایم که ایشان خودشان را شاگرد حضرت امام میدانستند و بارها در دولت وقتی مسایل مطرح میشد میگفتند نظر حضرت امام این بود و ما باید این کار را بکنیم. البته الان برخیها به این سخنان، میگویند شایعهپراکنی است! اینها برکات دوران هشت سال مسوولیت اجرایی آقای هاشمی بود که البته مقام معظم رهبری هم همکاری و هماهنگی داشتند با ایشان و کمک میکردند.
خوشبختانه بخشهای عمده سیاستهای اقتصادی آقای خاتمی ادامه سیاستهای دولت آقای هاشمی بود. علیرغم این که همین اصلاحطلبان اوایل دولت اصلاحات جوسازی میکردند. من در سال اول دولت آقای خاتمی حضور داشتم همهشان شروع کرده بودند به تقبیح سیاستهای آقای هاشمی در همه بخشها، ولی بعد از 5-6 ماه متوجه شدند مجبور هستند ادامه همین راه را بروند. یعنی بهترین راه را برگزیدند. به تدریج هم درآمدهای نفتی در اواخر دوره آقای خاتمی افزایش یافت و حدود 80 دلار رسیده بود. میانگین قیمت نفت در دولت آقای هاشمی که حدود 15 دلار بود در دولت اصلاحات به طور متوسط به 40 دلار رسیده بود و سازندگی ادامه داشت. توان اقتصادی کشور روز به روز بهتر شد. تا زمانی که در پایان دولت آقای خاتمی وضعیت اقتصادی کشور خوب بود. تورم مهار شده بود و بیکاری تقریبا یک رقمی شده بود. شاخص های اقتصادی بهبود پیدا کرده بود و داشتیم به مرز کشورهای توسعه یافته میرسیدیم ولی 8 سال بعدی، هشت سال سیاهی برای کشور بود. صدها میلیارد دلار درآمدهای نفتی از بین رفت. درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت از زمان مظفرالدین شاه تا زمان آقای خاتمی در 110سال کمتر از 8 سال آقای احمدی نژاد بود. 53 درصد درآمد کل فروش نفت مربوط به 8 سال اخیر بود. متاسفانه کشور فرصت بسیار بزرگی را برای توسعه از دست داد. وضعیت فعلی ما از لحاظ اقتصادی شبیه وضعیت ما در اوایل دوران بعد از اتمام جنگ است. تورم نهادینه شده بالای 35 درصد، بیکاری 2 رقمی به خصوص بیکاری بالای 30 درصد قشر تحصیل کرده، رشد اقتصادی منفی با فروش نفت 100 دلاری و سیاستهای خارجی که قطعنامههای تحریمی را کاغذپاره و دلار را کاغذ کثیف تلقی میکرد. کشور را به روزی انداختند که استقلال اقتصادی خود را از دست داده است.
طرح خودکفایی گندم سیاستی اشتباه بود
یکی از سیاستهای اشتباه کشاورزی دولت آقای خاتمی همین طرح خودکفایی گندم بود. بالاخره کشاورزی یک رشد 4 درصدی مداوم را طی میکرد. رشد ما در این زمینه بعد از جنگ تا سال 84 به طور متوسط یک رشد 4 درصدی بود. رشد جمعیت هم کاهش پیدا کرده بود و از 4 درصد به 5/1 درصد رسیده بود. ما داشتیم بالانس میکردیم البته به غیر از یک سال خشکسالی که فکر می کنم سال78 بود. منتها با یک تصمیم احساسی آمدیم قیمت گندم را به شدت افزایش دادیم و نظم اقتصاد و تولید و بهداشت کشاورزی را در تولید داخلی به هم ریختیم. این شاید در ظاهر یکی از قلههای افتخار تولید کشاورزی محسوب شود ولی از بعد فنی، اقتصادی و تحلیلی یکی از تصمیمات اشتباه ما محسوب میشود. بهتر بود مثل سابق وقتی تورم 12درصد بود قیمتها را 10درصد افزایش میدادند و جایی هم برای افزایش بهرهوری میگذاشتند. من به شخصه مخالف این هستم که وقتی مثلا 35درصد تورم داریم 35درصد هم قیمت محصولات را افزایش دهیم. حتما یک مارجینی برای افزایش بهرهوری باید در نظر گرفته شود. من همان زمان هم اعلام کردم این خودکفایی پایدار نیست یک خود کفایی مصنوعی است. با افزایش قیمت، ما سطح زیر کشت سایر محصولات را کم کردیم. چون سطح زیرکشت محصولات ما ثابت است. ما 5/8 میلیون هکتار زمین داریم که دو میلیون و 500هزار از این سطح باغ است و بقیه زراعی. باغ را که کاری نمیتوانیم بکنیم. در این 6 میلیون و 100هزار هکتار، 600 هزار هکتار سطح زیر کشت گندم افزایش پیدا کرد. چون قیمت گندم را 40 درصد افزایش دادند و باقی محصولات را فقط 10درصد افزایش دادند. انگیزه در کشاورز به وجود آورد تا به جای محصولات دیگر گندم بکارد. این باعث شد علوفه، سبزی و سیفیجات کم شد. سال بعد قیمت اینها به شدت افزایش پیدا کرد. اینها دیگر منابع نداشتند دوباره افزایش قیمت بدهند و این باعث شد نظم اقتصاد کشاورزی و تناوب زراعی کشور به هم خورد. شما میبینید امسال و سال گذشته 14 میلیون تن گندم وارد کشور شده است سالی 7میلیون تن.
به نظر من پتانسیل خودکفایی همزمان را در بخش غلات و پروتئین های حیوانی را نداریم. به علت اینکه محدودیت آب داریم. ما الان 11میلیارد متر مکعب در هر سال بیشتر از مقداری که مجازیم از سهم نسلهای بعد بهرهبرداری میکنیم. یعنی حقوق نسلهای بعد را پایمال میکنیم. ما با تکنولوژی که به وجود آمده داریم انباشتگی 100ها هزار سال آب در زیرزمین را نابود می کنیم. کل ظرفیت استاتیک آبهای زیرزمینی کشور 500 میلیارد متر مکعب است و ما داریم 11میلیارد متر مکعب هرسال آب اضافی استفاده میکنیم. زمان اتمام دولت مهندس موسوی این رقم 2/1میلیارد متر مکعب بود. زمان انقلاب این رقم معادل 70میلیون متر مکعب یعنی در حد صفر بود. ما به حقوق نسلهای بعد تجاوز میکنیم. آنها را با بن بست مواجه خواهیم کرد. چنانچه خودمان هم الان با بن بست روبه رو شدهایم آبها شور شده و از بین رفته است. ما حق نداریم که هر کاری که دلمان خواست انجام بدهیم. ما ممکن است مثلا فشار بیاوریم و در عرض 5سال همه چیز را خودکفا بکنیم ولی بعد از 5سال کشور را ویران کردیم. این وضعیت قطعا پایدار نخواهد بود نمونهاش پایداری گندم یا خودکفایی گوشت قرمز بود. یک زمانی هم فشار آوردیم که در گوشت قرمز خودکفا شویم. خاکهایمان را از دست دادیم. فرسایش خاک، فرسایش ژنتیکی، فرسایش پوشش گیاهی و فرسایش آب را هدیه کردیم. کشاورزی علم است احساس نیست. اگر با فکر مادر من کشاورزی کنیم کشور یک دفعه کویر میشود. هرکسی از سر جایش بلند شد که نمیتواند سیاست کشاورزی تعیین کند. با وجود این همه دانش و تحقیقات نمیشود که یک آقایی یک دفعه بلند شود و بگوید ما می خواهیم در عرض 2سال مثلا در فلان محصول خودکفا بشویم. کشاورزی یک علم زنده است. هزاران ناشناخته در آن است و نمیشود یک دفعه برایش تصمیم گرفت. سیاستمداران فقط میتوانند خط مشی تعیین کنند.
سازمان محیط زیست به وظیفه اش عمل نکرد
دولتها ممکن است تلاش بکنند وضعیت معیشتی مردم را بهبود بدهند. ولی ضعف فوقالعاده سازمان محیط زیست خیلی جدی است. این سازمان یک سازمان شکاربانی بوده که حالا شده حافظ محیط زیست کشور. تمام اینها به دلیل ضعف سازمان محیط زیست بوده است. از نظر قانونی مالک دریاچه ارومیه سازمان محیط زیست است. مثل اینکه مالک این ساختمان من هستم میبینم دارد سقف اینجا فرو میریزد و من کاری نمیکنم. حفظ دریاچه ارومیه مسوولیت قانونی سازمان محیط زیست بود و هیچ کاری نکرد. از طرفی وزارت نیرو آب میفروشد و پولش را میگیرد. کشاورز اینجا مصرف کننده است. پول میدهد و آب میخرد ما نمیتوانیم کشاورز را مقصر بدانیم. این اتفاقات به دلیل ساختارهای ضعیف بعضی از بخش های دولت اتفاق افتاده است. صاحب رودخانهها سازمان محیط زیست است. رودخانههای ما دارند میمیرند. یعنی به دلیل زیاده خواهیهای ما هیچ کدام به مقصد نهایی نمیرسند. همانطور که در برداشت از آبهای زیر زمینی زیاده خواهی کردهایم در بهره برداری از رودخانهها هم زیاده خواهی کردهایم. سفید رود به دریا نمیرسد. زهره، کرخه، شور، کشف رود، زاینده رود و موند یا به دریا یا تالاب که مقصد زیست محیطی شان است نمیرسند و یا خشک شدهاند. اینها همه شان سهمیه زیست محیطی داشتند. محیط زیست را بر هم زدیم. زیاده خواهی یک دستگاه دولتی و ضعف علمی دولت در بخشی دیگر و عدم اطلاع از سیاستهای توسعه پایدار باعث این روند شده است. توسعه پایدار علمی جدید است که 30سال است در غرب شروع شده است. ما هفت هشت سال است که داریم به این فکر میکنیم. ما غافل شدیم. سازمان محیط زیست ما که باید ناجی و پاسدار این پیکرههای آبی و پهنههای خاکی ما می بود رفته خودش را در چند تا گوزن و گراز خلاصه کرده است. آن هم بخشی از وظیفه اش است البته نمی گویم نباشد. ولی این سازمان توان این مدیریت را نداشت و دیگران یا سو استفاده کردند و یا نمیدانستند. دانشگاههای ما هم که باید کمک میکردند ضعیف عمل کردند. همه دانشگاهها شده بودند رشتههای فنی مهندسی، پزشکی و علوم انسانی. کشور از مسئله محیط زیست غافل بود و حالا دارد چوب غفلتش را میخورد.
وضعیت دریاچه ارومیه باید بررسی دقیق بشود. باید از صاحب نظران جمع بندی بشود. یک نفر حق ندارد نظر بدهد. وضعیت دریاچه اورمیه خیلی بدتر از آن است که ملت تصور میکنند از جمله وضعیت بهداشتی و بیماریهایی که محصول خشکی دریا است. این خطر بهداشتی اصلا نادیده گرفته شده است. احتمال برگشت اشعه گاما از نمکها بسیار جدی و فوق العاده خطرناک است. آرال دقیقا به این مسئله گرفتار شد. آرال به شعاع 320کیلومتری خالی از حرکت هر گونه موجود زنده شده است. علتش هم این است که نور آفتاب به نمک میخورد و اشعه گاما از آن منعکس میشود و موجود زنده را میکشد. درباره وضعیت دریاچه اورمیه با یک نفر و یک نظر نمیشود تصمیم گرفت. منتهی باید سریع جمع بندی کرد و همه راهکارها همزمان اجرا شود.
آقای روحانی به شدت برای حل این مسئله مصمم هستند که دریاچه اورمیه و سایر پیکرههای آبی از جمله بختگان هم احیا بشوند. من چند باری که با ایشان گفتوگو کردم میدانم برای این کار جدی هستند. ولی فکر میکنم توان علمی کشور برای این کار ناکافی است. ما باید از خارجیها کمک بگیریم. همه متخصصان رشتههای مختلف باید جمع شوند تا یک عقل جمعی بگویید ما باید در این مورد چه بکنیم.
احیای دریاچه طول خواهد کشید. حداقل 30 الی 35 سال طول خواهد کشید. ولی کارهای اجرایی باید در کمترین زمان تمام شود. این هم نیست که کارشناسان وزارت نیرو که همین سدها را ساختند میگویند خشکسالی باعث خشکیدن این دریاچه شده باشد. در حوزه آبریز دریاچه اورمیه طی 14سال گذشته فقط 3سال بارندگی زیر متوسط بوده است. خشکسالی ممکن است کمتر از 5درصد تاثیر داشته باشد، 95درصد زیادهخواهیهای انسانها است. سهم دریاچه را برای کشاورزی مصرف کردند و صدای کسی هم در نیامد. سازمان محیط زیستی که باید فریاد میکشید غافل بود چون سواد و قدرتش را نداشت. حالا برای احیای دریاچه، هزینه زیادی هم باید بگذاریم. ما دریاچه را کشتهایم حالا میخواهیم زنده بکنیم.